وبلاگicon
azərbaycan səsı|ندای آذربایجان

وبسايت خبري تحليلي نداي آذربايجان

آخرين مطالب
داستان واقعی از نامساوی ها

کلاس درسپرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند.

ناظم با رنگ قرمز و چهره بر افروخته از عصبانیت فریاد کشید، بهت گفته باشم تو هیچی نمی شی، هیچی...

مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت، آب دهانش را قورت داد و خواست چیزی بگوید، اما سرش را پایین انداخت و رفت.

برگه ی امتحان مجتبی دست به دست معلمان چرخید و اشک و خنده با یکدیگر تلفیق شد.

امتحان ریاضی پایان سال:

سوال: یک مثال برای مجموعه ی تهي نام ببرید؟

جواب: مجموعه ی آدم های خوشبخت فامیل ما

سوال: عضو خنثی در جمع کدام است؟

جواب: حاج محمود آقا، شوهر خاله ی ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیچ تأثیری ندارد و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند.

سوال: خاصیت تعدی در رابطه ها چیست؟

جواب: رابطه ای که موجب پینه بستن پدرم، بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست.

سوال: نامساوی را تعریف کنید؟

جواب: یعنی رابطه ما با آنها از ما بهتران، اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد، الهی که نباشد.

سوال: خاصیت بخش پذیری چیست؟

جواب: همان خاصیت پولداری است آقا که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن دکترها در راه خانه می میری.

سوال: کوتاهترین فاصله بین دو نقطه چیست؟

جواب: خط فقر، که تولد لیلا خواهرم را، بلافاصله به مرگش متصل کرد.

معلم دیگر ادامه نداد برگه را تا کرد و در جیب خود گذاشت.

مجتبی که دیگر دم در حیاط مدرسه رسیده بود گفت: راست گفتید که هیچی نمی شوم .... هیچی....

بعد در مدرسه را بوسید و برای همیشه پشت در گم شد.



ندای آذربایجان

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

|+| نوشته شده توسط سولدوزلو در یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:ندای آذربایجان,سرگذشت,مدرسه,اخراج ازمدرسه,داستان مجتبی,داستان واقعی,امتحان ریاضی,داستان, و ساعت