شاعر آذربایجانی - ملاپناه واقف

شاعر آذربایجانی - ملاپناه واقف
وبسايت خبري تحليلي نداي آذربايجان

شاعر آذربایجانی - ملاپناه واقف

شاعر آذربایجانی - ملاپناه واقف

ملاپناه واقف مشهور به واقف شاعر زبان ترکي آذربايجاني مي باشد.


ملاپناه واقف به سال 1096 هجري شمسي در دهکده قيراق صلاحي محال قازاخ، از ايالات شمالي جمهوري آذربايجان، در خانه روستاييِ فقيري آقا مهدي نام چشم به جهان گشود.


هنوز چگونگي حيات دوران کودکي و جواني او بر پژوهندگان ادبيات زبان ترکي آذربايجاني پوشيده است.

واقف‌شناسان با او از سال 1759 ميلادي به بعد آشنا هستند که در نتيجه ی هجوم فرمانرواي ايالت گرجستان شرقي، به همراه بسياري از مردم زحمتکش زادگاهش، به قره باغ کوچ کرد و نزديک ده سال در قره باغ در محله ترترباسار اقامت نمود و بعدها به شهر شوشا، مرکز علم و ادب آذربايجان در آن زمان، رفت و در محله ساعاتلي مکتبي گشود. وي در آن جا زندگي خود را با عريضه‌نويسي و تدريس به سر مي‌آورد.

آنچه از ديوانش به دست مي‌آيد، اين است که در اين سال‌ها، حيات مشقت بار و فقرآلودي داشته است، چنان‌که در ترجمه قوشماي معروف «عيد آمد» مي‌بينيم:
عيد آمد و هيچ مي‌ندانم چکنم!

در خانه ما نيست پرآذوقه جوال.

ديري‌ست برنج و روغنم گشته تمام.

از گوشت مگو، کشک بود خواب و خيال!


شناخته نيست که واقف از کي آغاز به سرودن شعر و اشتهار به شاعري پيدا کرد. آنچه را که پژوهشگران ادبيات آذربايجان روشن کرده‌اند، اين است که در اين سال‌ها علاوه بر آن‌که، به سبب معلمي و عريضه‌نويسي، مورد احترام بود، به وسيله سرودن اشعاري معروف به قوشما نيز، که ملهم از گويش و زبان طبيعي مردم و در اوزان بومي هجايي است، در دل خلق راه يافت.

به قراري که تحقيقات ادبي معلوم ساخته، واقف علاوه بر شاعري و معلمي، تيراندازي ماهر و معماري توانا بوده است و به نجوم، به ويژه مطالعه حرکت سياره‌ها نيز علاقه داشته است.

به نظر آدولف برگر، مستشرق آلماني، ساختمان‌هاي بزرگ شهر شوشا زير نظر واقف ساخته شده است، چنان‌که ملا ولي ودادي شاعر معاصرش نيز شعرهايي خطاب به او دارد که چنين استنباطي به دست مي‌آيد:


ترجمه شعر


استخر حق را فنائي در پي نيست،

اُردکان و قوها از آن دور مباد!

تا روز حشر قايم و استوار باد

بناي مسجدي که تو معمار راستينش باشي.





واقف در دربار ابراهيم‌خان

زندگي واقف در شوشا مصادف با سال‌هايي است که ابراهيم‌خان به تشويق خادمان ادب و فرهنگ زمان مي‌پرداخت و از هر سو شاعران، هنرمندان و مردان دورانديش سياسي را به دربار خود فرا مي‌خواند.

معروف است که واقف گرفتگي ماه و زمين‌لرزه‌اي را پيش‌بيني کرده بود و خبر آن را به نزديک‌ترين دوست شاعر خود ملا ولي ودادي داده بود که اتفاقا هر دو پيش‌بيني، صحيح از آب درمي‌آيد و اين خبر به گوش ابراهيم‌خان مي‌رسد.

ابراهيم‌خان او را به دربار خود مي‌کشاند. واقف در اندک زمان، چه در دربار و چه در ميان توده‌هاي مردم، محبوبيت کسب مي‌کند و در اثر کياست، استعداد و دانش خود، از سمت وزير تشريفات (ائشيک آغاسي) تا درجه وزير اعظم ارتقاء مي‌يابد و به گفته? ادبيات‌شناس معاصر آذربايجان، آراز داداش‌زاده:
مانند رجل دولتي دورانديش و عاقلي شهرت مي‌يابد.
اقدامات واقف در دربار

واقف، وزير اعظم دربار ابراهيم‌خان فرصت بافت که نيروهاي تدافعي محلي را در برابر هجوم‌هاي توسعه‌طلبان و اشغالگران مستحکم‌تر کند و نيز در نشأت و تحول بخشيدن ادبيات مردم و غناي زبان ادبي، گام‌هاي مؤثري بردارد. او در چهره يک شاعر، روحيه? مردم را نيرو بخشيد و در سيماي يک سياستمدار به اداره? امور خان‌نشين پرداخت.

واقف در اقدامات سياسي و ديپلماتيک خان‌نشين قره باغ و مبادله سفرا و نامه‌ها ميان شوشا و مراکز دول ديگر: پتربورگ، تفليس، تهران، خان‌نشين‌هاي آذربايجان و دربار عثماني، نقش مهمي را بازي کرد. گسيل سفيران و نامه‌ها و پيام‌ها، همه تحت نظر مستقيم او صورت مي‌گرفت.

واقف براي دست به يکي کردن و ايجاد وحدت و يگانگي بين خان‌نشين‌ها و فرمانروايان آذربايجان و ديگر سرزمين‌هاي قفقاز، کوشش و مجاهدت‌هاي فراواني صرف کرد و در اين امر تدبير و سياست مفيدي ظاهر ساخت

هواداري از اتحاد خان‌نشين‌هاي سرزمين‌هاي قفقاز و آذربايجان، اقدامات اساسي و انديشه‌هاي ديپلماتيک در رفع اشغالگران و طرفداري از ايجاد روابط حسنه با دول خارجي براي دفع دشمن، جهات اصلي بينش مترقّي سياسي او مي‌باشد که حکايت از دورانديشي و سياستمداري وي دارد. به گفته آراز داداش‌زاده:
نظريات او درباره اداره خان‌نشين قره باغ براي زمان خود بسيار مترقي بود.

بي‌جهت نيست که در همين سال‌ها - سال‌هاي نقشه‌چيني‌هاي سياسي براي دفع دشمن - ميهن‌پرستي واقف برجسته‌تر و بارزتر به چشم مي‌خورد. در همين سال‌ها به دادن تصاويري جاندار از زندگي مردم ايالات مختلف آذربايجان مي‌پردازد و از فقر و ناداري توده‌ها و خرابي‌ها و فلاکت، رنج مي‌برد:


ترجمه شعر


قشلاق قيراق باسان، زمستان و خزان

هم چشم آران است، تمامي جهان.

از فرط صفاست راحت جسم و روان

صد حيف که آبادي زيبايش نيست.

منابع
ملا پناه واقف (زندگي و خلاقيتش)، آراز داداش زاده، باکو: آکادمي علوم آذربايجان،1966. 818ص.
سير غزل در ادبيات آذربايجان، تاليف آزاده رستم اوا




محمد فضولی

محمد فضولی

فضولی

محمد فضولی (ترکی آذربایجانی: Məhəmməd Füzuli ، ترکی استانبولی: Fuzûlî) یا ملا محمد بن سلیمان بغدادی ‏(۱۴۸۳-۱۵۵۶) شاعر و ادیب آذربایجانی است.

او را «بزرگترین شاعر ترکی آذربایجانی در سدهٔ دهم» می‌دانند. پدر وی ساکن حله در عراق امروزی بود و محمد فضولی در آن‌جا به‌دنیا آمد و در بغداد پرورش یافت از این روی، سه زبان ترکی، فارسی و عربی را به خوبی می‌دانست و به هر سه زبان شعر سروده‌است. او را یکی از پایه‌گذاران سبک هندی می‌دانند.

محمد پسر سلیمان در حدود سال ۱۴۸۳ در عراق به‌دنیا آمد.در منابع معتبر از جمله مجمع‌الخواص صفحه ۱۰۳ حله به عنوان محل تولد فضولی برشمرده شده است، اما در برخی منابع دیگر کربلا یا نجف هم آمده است. پدرش سلیمان بود که به حله مهاجرت کرد و قاضی آن شهر بود. «پدر فضولی بنا به گفتهٔ «صادق بیگ افشار» صاحب تذکرهٔ «مجمع الخواص» –که به زبان ازبکی نوشته شده– از ایل بیات بوده که یکی از ۲۲ طایفه مهاجر ترکان اوغوز می‌باشد.»

او در حله و سپس بغداد تحصیل کرد و یکی از استادانش «ملک الشعرای حبیبی» از شاعران حروفی بود. حدود هفتاد ساله بود که در بغداد درگذشت.

پیش از فضولی در ادبیات ترکی آذربایجانی شکل‌هایی چون مثنوی و غزل رواج داشت و فضولی خود یکی از غزلسرایان برجسته بود، اما «او نخستین آثار ارزندهٔ تمثیلی را در ترکی آذربایجانی آفرید (بنگ و باده- صحبت الاثمار). فضولی مانند نسیمی کوشید تا شعر ترکی را با اوزان عروضی سازگار نماید اگر چه او موفقیت چشمگیری به دست آورد ولی واقعیت این بود که ترکی با وزن هجایی سازگارتر است.»

بعضی از منتقدین ادبی سبک اشعار فارسی فضولی را نزدیک به سبک هندی و صائب تبریزی که صد سال پس از وی این سبک شعر را رواج داد می‌دانند. برخی محققین او را بزرگترین غزلسرای جهان اسلام نامیده اند«بسیاری از مضامین فضولی را بعد از او در شعر شعرای نامدار مکتب اصفهان یا سبک هندی (= سبک فضولی) می‌بینیم.» و حتی او را «از جمله پایه‌گذاران سبک هندی»شمرده‌اند.

یاران گذشته بس که کردند         تاراج عبارت و معانی

شد تنگ فضای نظم بر ما          فریاد ز سبقت زمانی

فضولی در فارسی به دو معنا به کار می‌رفته است:۱- کسی که کار بیهوده کند.۲- آنکه بی‌جهت در امور دیگران مداخله کند.

این دو معنا دقیقاً با معنای این واژه در زبان عربی انطباق داشت. اما از حدود قرن هشتم هجری به بعد این مفهوم به «فضول» داده شد. در عوض واژه «فضول» که در عربی یعنی «زبان درازی و مداخلهٔ بیجا در کار دیگران» در فارسی «فضولی» خوانده شد. مثلاً حافظ می‌گوید:«در کارخانه‌ئی که رهِ عِلْم و عقل نیستوَهْمِ ضعیفْ‌رای فضولی چرا کند؟»[۱۷]که در این‌جا فضولی به همان معنایی است که ما امروزه به کار می‌بریم، و این عکس معنای عربی این واژه است.

به هر حال محمدبن سلیمان این تخلص را به معنای عربی آن به کار می‌برد یعنی:«زبان دراز و مداخله کننده در کاری که به او مربوط نیست»، یا به تعبیر امروزی «فضول». فضولی در مقدمه دیوان اشعارش به زبان فارسی دلیل انتخاب این تخلص عجیب را با زبانی شوخ‌طبع توضیح می‌دهد:آخرالامر معلوم شد که یارانی که پیش از من بوده‌اند تخلصها را بیش از معانی ربوده‌اند. خیال کردم که اگر تخلص مشترک اختیار نمایم در انتساب نظم بر من حیف رود اگر مغلوب باشم و بر شریک ظلم شود اگر غالب آیم. بنابر رفع ملابست التباس «فضولی» تخلص کردم و از تشویش ستم شریکان پناه بجانب تخلص بردم و دانستم که این لقب مقبول طبع کسی نخواد افتاد که بیم شریک او بمن تشویشی نتواند داد.

دیوان اشعارترکی.

دیوان اشعارترکی فضولی

دیوان ترکی فضولی تاکنون چند بار در ایران، ترکیه وآذربایجان منتشر شده است. دیوان ترکی به تصحیح حمید آراسلی(باکو)، دیوان ترکی به تصحیح امین صدیقی(تهران-1374)، دیوان ترکی به تصحیح حسین محمدزاده صدیق(تهران) ودیوان ترکی تصحیح مژگان جونبور ودیگران(استانبول). بهترین چاپ های علمی دیوان ترکی هستند.

شاه و گدا

لیلی و مجنون

مثنوی بنگ و باده. . به شاه اسماعیل تقدیم شده‌است.

روضه.

حدیقت السعداء. . این کتاب ترجمهٔ روضةالشهدای حسین واعظ کاشفی است.که بر آن مطالبی نیز افزوده است.

صحبت الاثمار. ( گفتگو بین چند میوه است و یکی از نخستین کتاب‌های ادبیات کودک محسوب می‌شود.)

شکایت‌نامه.

رساله معما.

نمونه شعر ترکی

 

ای خوش اول مست، کی بیلمز غمی-عالَم نه ایمیش،         نه چکر عالم اوچون غم، نه بیلر غم نه ایمیش

بیر پری سیلسیله‌یی-عشقینه دوشدوم ناگه،         شیمدی بیلدیم سببی-خیلقت-آدم نه ایمیش.

واعظ اوصافی-جهنم قلیر، ای اهل ورع!         وار اونون مجلسینه، بیل کی جهنم نه ایمیش!

اوخو کؤکسومده ئوتوپ، قالمیش ایمیش پئیکانی،         آه بیلیدیم سببی-آهی-دمادم نه ایمیش!

ای فضـولـی! مـزه‌یی-ساقی و صهبــا بیلـدیـن،         توبه قیل تا بیله‌سن، زَرق و ریا هم نه ایمیش!

ترجمه فارسی

خّرم آن‌کس که نداند غم عالم چه بوَد         نه بداند غم عالم، نه که خود غم چه بوَد

ناگهان بندی زنجیر نگاری شده‌ام         حال دانم سبب خلقت آدم چه بود

گفت واعظ همه اوصاف جهنم، زاهد!         باش در مجلس او، بین که جهنم چه بود

تیر بر دل بزد و مانده بجا پیکانش         آه، دانم سبب آه دمادم چه بود

ای فضولی مزه باده ساقی دانی         چو کنی توبه بدانی که ریا هم چه بود

فارسی

قدیمی‌ترین نسخه خطی دیوان فارسی فضولی در ۲۰ جمادی‌الاولی ۹۵۹ قمری به خط حبیب‌الله اصفهانی نوشته شده است. این نسخه هم‌اکنون در کتابخانه مرادیه در ترکیه نگه‌داری می‌شود.

در مقدمهٔ این دیوان، فضولی با زبانی که گاه به طنز نزدیک می‌شود، شرح می‌دهد چگونه بعد از این که در سرودن شعر به عربی و ترکی مهارت پیدا کرده، اشعار پراکندهٔ فارسی سروده است به سرودن غزل به فارسی پرداخته است:تا آنکه روزی گذارم بمکتبی افتاد، پری چهره‌ٔ دیدم فارسی‌نژاد، سهی سروری که حیرت نظارهٔ رفتارش الف را از حرکت انداخته بود و شوق مطالعهٔ مصحف رخسارش دیدهٔ نابینایی صاد را عین بصر ساخته بود. چون توجه من دید از گفتهای من چند بیتی طلبید. من نیز چند بیتی از عربی و ترکی باو ادا نمودم و لطایف چند نیز از قصیده و معما برو فزودم. گفت که اینها زبان من نیست و بکار من نمی‌آید، مرا غزلهای جگر سوز عاشقانهٔ فارسی می‌باید.هر چند اصولاً فضولی در این مقدمه با شوخ‌طبعی مسائل را بیان می‌کند و بعید نیست از سر شوخ‌طبعی این ماجرا را نقل کرده باشد اما به هر حال غزل‌های عاشقانهٔ فارسی فضولی بخش مهمی از دیوان او را تشکیل می‌دهند.فضولی به فارسی در قالب‌های مختلف مانند قصیده، غزل، ترکیب‌بند، مقطعات، رباعی و مثنوی ساقی‌نامه شعر سروده است؛ اما بخش عمدهٔ دیوان او را غزل و قصیده تشکیل می‌دهد.

دیوان شعرها

رند و زاهد

صحت و مرض

انیس القلب

ساقی‌نامه (هفت جام)

روح نامه (سفرنامه روح یا حُسن و عشق)

نمونه شعر فارسی

نو خطان را دوست می‌دارد دل دیوانه‌ام         من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانه‌ام

خضر می‌گویند بر سر چشمهٔ برد ست راه         قطرهٔ گویا چکیده جایی از پیمانه‌ام

عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان         بی‌تکلف با عجب دیوانهٔ همخانه‌ام

درد دل با سایه می‌گویم نمی‌یابم جواب         غالباً او را بخواب انداخته افسانه‌ام

متصل از درد عشق و طعنهٔ عقلم ملول         می‌رسد هر دم جفا از خویش و از بیگانه‌ام

تا کشیده بر گلت از سنبل مشگین نقاب         می‌خلد صد خار هر دم بر جگر از شانه‌ام

به که بر دارم فضولی رغبت از ملک جهان         نیستم گنجی که باشد جای در ویرانه‌ام

عربی

فضولی در مقدمه دیوان فارسی‌اش در مورد اشعار عربی‌اش گفته است: «باشعار عربی پرداختم و فصحای عرب را بفنون تازی فی‌الجمله محظوظ ساختم و آن بر من آسان نمود زیرا زبان مباحثهٔ علمی من بود.»

شعر

مطلع الاعتقاد

دیوان اشعار عربی

کلام و فلسفه

(به عربی: مطلع الاعتقاد فی معرفت المبدأ و المعاد). این کتاب توسط دکتر حسین محمدزاده صدیق از عربی به فارسی ترجمه و در قطع وزیری منتشر شده است. در سال ۱۹۵۸ در باکو منتشر شد.

نمونه اشعار

فضولی از کم‌سوادی کاتبان و از این که هنگام نوشتن اشعار دقت کمی می‌کنند و مفهوم اشعار را از بین می‌برند در رنج بوده است و در انتقاد به این موضوع سه شعر به ترکی، فارسی و عربی سروده است.

ترکی

قلم السون اَلی اُلْ کاتب بَدْ تحریرک         که فساد رقمی سوزمزی شوُرِِ ایْلر

گاه بیر حرف سقوطیهِ قِلْورنادری نارْ         گاه بیر نقطه قصوریله گوزی کورایلر

فارسی

باد سرگشته بسان قلم آن بی‌سروپا         که بود تیشهٔ بنیان معارف قلمش

زینت صورت لفظ است خطش لیک چسود         پردهٔ شاهد معنی است سواد قلمش

عربی

تبت یدا کاتب لولاه ما خربت         معمورةأسّست بالعلم و الادبِ

اَردی من الخمرفی اِفساد نسخته         تستظهر العیب تغییراً مِنَ العَثَب

یادمان فضولی

۱۹۰۸ - عزیر حاجی بیگف اپرایی بر اساس داستان و اشعار لیلی و مجنون فضولی نوشت.

۱۹۵۲- به افتخار محمد فضولی شهر کاریاگینو در اتحاد شوروی، که اکنون در منطقه خودمختار قره باغ واقع است، «فضولی» نامیده شد.

۱۹۵۸ - در جمهوری آذربایجان در دورهٔ اتحاد جماهیر شوروی، برای بزرگ‌داشت مقام ادبی فضولی کنفرانسی بین‌المللی بر‌گزار شد و آثار ترکی و فارسی او در چاپ جدید منتشر گردید.

۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ - به مناسبت پانصدمین سال تولد فضولی در جمهوری آذربایجان طی سه سال مراسم و جشن‌های متعددی برپا شد. در این سال‌ها در کشورهای مختلف نیز کنگره‌ها و مراسم بزرگداشت متعددی بر‌گزار شد. از جمله میزبانان مراسم می‌توان به ایران (تهران)، ترکیه (آنکارا)، روسیه (مسکو)، عراق (بغداد، کربلا و کرکوک)، گرجستان، قزاقستان، ازبکستان، داغستان، دربند، مخاچ‌قلعه، و دفتر مرکزی سازمان یونسکو در پاریس اشاره کرد.

۱۹۹۶ - روز ۸ نوامبر روز عیدملی لقب گرفت و حیدر علی‌اف رئیس جمهوری وقت جمهوری آذربایجان در جشن باشکوهی در کاخ رسپوبلیکا سخنرانی کرد و از فضولی به عنوان شاعر ملی آذربایجان تجلیل کرد.

۲۰۰۷ - در ۲۲ و ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ همایش دو روزه فضولی‌شناسی در ارومیه بر‌گزار شد. مرکز مطالعات و تحقیقات آذربایجان‌شناسی و دانشگاه ارومیه در استان آذربایجان غربی این همایش را بر‌گزار کردند. «به گفته کارشناس اجرایی همایش ۵ مقاله از کشور ترکیه، ۲۹ مقاله از باکو، یک مقاله از روسیه، ۸ مقاله از جمهوری نخجوان و ۷۰ مقاله از کشور ایران به دبیرخانه واصل شده بود.»

سرو را همچو قدت شیوهٔ رعنایی نیست   این قدر هست که او مثل تو هرجایی نیست
سرو و گل تا ز قد و روی تو دیدند شکست   باغبانرا سرو برک چمن‌آرایی نیست
همدمی چون غم او نیست دم تنهایی   هر کرا هست غم او غم تنهایی نیست
ای دل ار عاشقی از طعنه میندیش که ذوق   نتوان یافت ز عشقی که برسوایی نیست
ای که داری سر سودای تجارت بی‌نفع   هیچ سرمایه به از جوهر دانایی نیست
صبر در عشق تو کاریست پسندیده ولی   کرده‌ام تجربه کار من شیدایی نیست
مشو از دیدهٔ خونبار فضولی غایب   که درو بی گل روی تو شکیبایی نیست



مولانا همتی انگورانی شاعر توانای اواخرقرن دهم هجری-زنجان

مولانا همتی انگورانی شاعر توانای اواخرقرن دهم هجری-زنجان

مولانا همتی انگورانی از شاعران توانای  اواخرقرن دهم هجری و اوایل قرن یازدهم است.

از او حدود هفت‌هزار بیت شعر در سه زبان اصلی ترکی، عربی و فارسی باقی مانده است.

اشعار او در دو دفتر شعر هستند كه جلد نخست شامل ۲۵۰۰ بیت است که دربارهٔ علی بن ابی طالب، امام اول شیعیان و اهل بیت علیهم السلام سروده شده است.

هم‌چنین دفتر دوم شامل ۴۵۰۰ بیت در قالب‌های غزل و قصیده سروده شده است.
مولانا همتی در روستای انگوران از شهرستان ماهنشان زنجان متولد شد.

او در زمان شاه اسماعیل صفوی برای ترویج تشیع مسافرت‌هایی به امپراطوری عثمانی داشته است و در تركیه به پاس حضور او، بیش از ۱۹ قدمگاه به نامش برپاست.

او در نهایت به زادگاه خود برگشته و بعد از وفات در همانجا مدفون گشته است.
نمونه‌ای از شعر های او در منزلت علی بن ابی طالب، امام اول شیعیان:
ذات حیــدردن گؤرونـدی عالمــه اسرارحــق                 شعله چكدی گون تكین هر ذرره دن انوار حق
رهبر راه علی العرش استوی دور مرتضی                   هادی معراج احمد، محـرم اســـرار حق
داستــان حـیــدر كــترّاری سؤیـلــر شوقـیــلن               بو چمـنـده صد هـــزاران بولـبــول گلـزار حق




شاعران آذربایجانی- میرزا شفیع واضح گنجوی

شاعران آذربایجانی- میرزا شفیع واضح  گنجوی

میرزا شفیع واضح گنجوی روشنفکر، شاعر، ادیب، و نسخه‌نویس بزرگ آذربایجانی و نامدارترین سراینده‌ی آذربایجانی زبان در اروپا می‌باشد.

  میرزا شفیع.انسانی آزاده، ترقی‌خواه، و ستیزنده با تحجر و رسواکننده‌ی زاهدانِ ریایی و مفتیانِ پوچ‌پندار و منتقد عالمان بی عمل و از پیشگامان روشنفکری درکشور است و از شاعران دو زبانه است که هم به فارسی و هم به ترکی آذربایجانی می‌سرود.

از شاگردان نامدار واضح می‌توان میرزا فتحعلی آخوندزاده و بودنشتدت را نام‌برد. او را دانای گنجه نامیده‌اند.

شعر می‌سرود و واضح تخلص می‌کرد. با ترجمه‌ی سروده‌هایش توسط بودنشتدت به اروپا و جهان معرفی شد و نامدار گشت.

هاینریش بروگشن می‌نویسد: "اشعار او به ترجمه‌ی بودنشتدت ولوله‌ای در غرب به پا کرده و سبک تازه‌ای از هنر شعر به وجود آورده "

واضح به سال ۱۷۹۴ م/۱۱۷۲ ش در گنجه به دنیا آمد. پدرش کربلایی صادق معمار دربار جوادخان یا جواد قاجار - آخرین فرمانروای  گنجه- و پدربزرگش محمد شفیع از سرشناسان گنجه بود.

حاجی عبدالله آموزگار او بود و انگیزه‌ی آموختن را در او پروراند. در دوران مدرسه پدرش را از دست داد و حاجی‌عبدالله سرپرستی‌اش را پذیرفت.

ملا عبدالله میرزایی آزاداندیش بود که آدولف برژه  خاورشناس هم‌روزگارش می‌نویسد:"از لحاظ هوش و فکر مرد برگزیده‌ای بود و خوی و منش عالی داشت." 

او در مدرسه‌ی متوسطه‌ی گنجه زبان عربی، و علوم شرعی را آموزش می‌داد و میرزا نیز به نیکی می‌آموخت. آدولف برژه می‌نویسد: "طلبه‌های گنجه وقتی به انقلاب فکر میرزاشفیع پی‌می‌برند، از تدریس و تعلیم او امتناع می‌ورزند"

زیرا ملایان او را ملحد و کفرگو و سست‌دین دانسته و آزارش می‌دادند و او نیز علیه آنان چکامه‌های طنز می‌سرود.

یکی از این بدگویان ملایی است از بغداد که خود را دانای بغداد می‌نامیده است و همیشه به‌دنبال سرزنش و نکوهش دانای گنجه بوده است.

از این رو میرزا نتوانست آموزش خور را به پایان برساند و زبان عربی را نیز بایسته نیاموخت. پس از این خود به خواندن و یادگیری پرداخت و خواندن آثار سرایندگان و اندیشمندان شرقی را آغاز نمود.

بوندشتدت بخش چهارم کتاب خویش را به دلداگی میرزا از زبان خودش می‌پردازد.

او دلباخته‌ی زلیخا دختر ابراهیم خان، خان گنجه می‌شود و شش ماه روز و شب بدون آنکه بداند به دیدارش از دور می‌رفته و آوازهایی در وصف عشق او می‌خوانده است. اما از اینکه دارا نبوده و خان او را نمی‌پذیرفته، ترس داشته است. همچنین بنا بر این بوده که او را به احمد خان، خانِ آواریا بدهند.

نه مقدورم که رویش را ببینم * نه از باغ وصالش گل بچینم

نه کس محرم درین اسرار بوده‌است * نه کس در غمخوری غمخوار بوده‌است

روزی فاطمه ،ندیمه‌ی زلیخا، به پیش میرزا می‌رود و از دلباختگی بانویش به میرزا می‌گوید و قراری می‌گذارند که میرزا فردای آن روز از راه دور آوازی بخواند و اگر بانو زلیخا او را پذیرفت، برایش گل بیندازد و اگر نه، خار به پایش افکند.

چنین می‌شود و میرزا عاشقانه‌ترین سروده‌ی خود را می‌خواند و غنچه‌ای از گل رز پاداش می‌گیرد.خان گنجه از نبرد با روس‌ها باز می‌گردد، پس به پاس پیروزی جشن می‌گیرند و به پیشنهاد زلیخا مسابقه آوازخوانی راه می‌اندازند.

میرزا آن مبارزه را می‌برد و نه از خوشی جایزه‌ی سیمین برنده را می‌گیرد و نه از سرمستی بادافره بازندگان می‌دهد: برنده می‌توانسته سازهای بازندگان را بشکند و خُرد نماید.

شبانه به همدستی فاطمه و دوست ارمنی خود –آکیم- آماده شده و میرزا، زلیخا، فاطمه ی عاشقِ آکیم، و خودِ آکیم از گنجه می‌گریزند و تا به شروان بروند و سرانجام پس از سه روز سربازان خان دختران را پیدا کرده و به کاخ بازمی‌گردانند و تنها دلشکستگی برای میرزا می‌ماند و سروده‌های سوزناک و شورانگیز، به‌گونه‌ای که بیشتر سروده‌های او یا برای زلیخا بوده و نام او را پیاپی می‌آورد.

کم کممیرزا بیکار و تنگدست می‌شود و برای گریز از فشارهای مالی به آموزش خطاطی و نسخه‌برداری کتاب‌ها و آموزگاری می‌پردازد و موفقیت‌هایی به‌دست می‌آورد، تا جایی‌که اجازه می‌یابد در یکی از حجره‌های مسجد/مدرسه شاه عباس گنجه بنشیند و به کودکان نگارش نستعلیق بیاموزد که در این زمان آخوندزاده نیز شاگرد او شده و افزون بر خط حکمت و عرفان نیز آموخت.

سرانجام میرزا شاعر و خطاط و آموزگاری توانا و نام‌ور شد. در ۱۸۴۰ م / ۱۲۵۵ ش به تفلیس می‌کوچد که آن روزها کانون اندیشه و ادب مترقی بود و جانشین آخوندزاده در مدرسه‌ی روسی تفلیس می شود و با پشتیبانی او آموزگار زبان و ادبیات  آذربایجانی در مدرسه‌ی قضامی‌شود و دوران شکوفایی میرزا فرارسیده، روزگارش نیک و خوش و سرگرم آموزش و آموختن، چنانکه به هنگام رفتن سروده‌ی "وداع با تفلیس" را در شکایت از روزگار می‌سراید.

او شش سال آنجا می‌ماند و با سرایندگان و دانش‌وران آذربایجانی و روس و گرجی و ارمنی و اروپای غربی آشنا و گاه همنشین می‌شود، کسانی چون عباسقلی باکیخانوف، آخوندزاده، خاچاطور آبوویان –بنیان‌گذار رئالیسم نوین ارمنستان.

در ۱۸۴۶ به گنجه باز می‌گردد و آموزگاری و شاعری می‌کند که از دوستانش در این دوران می‌توان شیخ ابراهیم ناصح و میرزا مهدی ناجی را نام برد.

در سال ۱۸۵۰ به تفلیس بازگشته و در مدرسه‌ی عالی نجبا به آموزش زبان آذربایجانی می‌پردازد و سرانجام در شانزدهم نوامبر ۱۸۵۲ م/ بیست و ششم آبان ماه ۱۲۳۰ش در تفلیس درگذشته و به خاک سپرده می‌شود.

  در میان شخصیتهای این دوره میرزا محمد علی کاظم‌بیک، عباسقلی آقاقدسی معروف به باکیخانوف، آخوندزاده، میرزا جعفر توپچی باشی، اسماعیل کوتکاشینلی، قاسم ذاکر، حاج زین‌العابدین شیروانی، میرزا آدگوزل‌بیک، میرزا جمال و کریم آقا فاتح از شمار افراد برجسته‌ای بودند که با نگارش کتاب‌ها، ترجمه و آموزش در مرکزهای علمی آن زمان ،از جمله در تفلیس، در توسعه شرقشناسی تاثیرگذار بوده‌اند.

فریدریش مارتین فون بودنشدت در ۱۸۴۱ م برای آموزش زبان‌های بیگانه به فرزندان شاهزاده گالیتزین به روسیه رفته و پس از سه سال به دعوت ژنرال نیدتگرات -فرماندار قفقاز- برای فراگیری زبان‌های شرقی به تفلیس می‌رود.

او با میرزا شفیع آشنا شده و از او زبان ترکی می‌آموزد و میرزا را با آثار کلاسیک غرب آشنا می‌سازد. او می‌نویسد: "هر بار پس از پایان درس او را با آثار گوته، هاینه، شیلر، تامس مور، و بایرون آشنا می‌کردم.

از بایرون بیشتر خوشش می‌آمد. هر مطلبی می‌خواندم احتیاج به تفسیر نداشت، میرزا همه را بدون شرح می‌فهمید."در سال ۱۸۴۴ میرزاشفیع دست‌نوشته‌های خویش را به بودنشتدت می‌دهد که بودنشتدت آن را هدیه‌ی دوستیِ میرزا در برابر سوغاتی‌ای می‌داند که برایش از ایروان برده بود. او می‌افزاید که میرزا با خط خودش و برای او در آغازِ دست‌نویس‌ها نگاشته و آن نوشته‌ها را "مفتاح العقول" نام نهاده بود که دربرگیرنده‌ی سخنان حکیمانه و فیلسوفانه‌ی آموزگارش بود: "به سبب رجا و التماس مکرر شاگرد و دوستم نشتدت افندی، من میرزا شفیع این مجموعه را که عبارت از قصاید، غزلیات، مربع، مقطعات و مثنویات خودم است، به او هدیه می‌کنم."

او آثار میرزا شفیع را در سال ۱۸۴۶ با خود به آلمان برده و گزیده‌ای از آنها را به آلمانی برگردانده و در برلن چاپ می‌کند و در باره‌ی این ترجمه می‌نویسد: "... آنجا که می‌توان اندیشه‌ی شاعر را عینن ترجمه کرد، من گفته‌های او را به زیور زبان آلمانی آراستم. بیشتر این ترانه‌ها در حضور من و جلوی چشم من آفریده شده‌اند. از این رو، شان نزول آنهایی را که در خاطرم مانده را آوردم."او سال‌ها بعد کتاب "هزار و یک روز در مشرق زمین" را چاپ می‌کند و بخشی از این ترجمه‌ها را در آن آورده و از چگونگی زندگی و نوآوری‌های میرزا سخن می‌راند و او را بعنوان سراینده چنین چکامه‌هایی می‌ستاید و می‌نویسد: "... وعده‌های تو به ثمر رسید، سرودهای تو در قلب زنان و دختران ما بهترین ماوا را پیداکرد، اکنون نام تو در باختر با احترام و افتخار یاد می‌شود."

سپس او کتاب کم‌حجم و پرآوازه‌ی "ترانه‌های میرزا شفیع" را به زبان آلمانی چاپ می‌کند وبه علت اشتیاق اروپاییان به فرهنگ مشرق‌زمین در آن روزگار به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، روسی، نروژی، هلندی، دانمارکی، لهستانی، چک، و حتی به زبان یهودی باستان ترجمه شده و فراگیر می‌شود.

از جمله میخاییل لاریبونوویچ میخاییلف نیز در مجموعه شعری که در سال ۱۸۶۲ به زبان روسی در برلن چاپ می‌کند سروده‌ای از میرزاشفیع رو می‌آورد. سروده‌ای نیز در مجموعه‌ی "روسکایا استارینا" به سال ۱۸۸۷ در سن‌پترزبورگ چاپ می‌کند و سروده‌ی دیگری از میرزا شفیع را در خود می‌گنجاند.

پس از میخاییلوف دیگران شاعران روس مانند و. مارکف، ر. رامشف، ن. ایفرت و دیگران نیز سروده‌های میرزا شفیع را در مجموعه‌های گوناگون ترجمه و چاپ کردند تا سرانجام ایفرت در سال ۱۸۸۰ ترجمه‌ی دیوان میرزا شفیع را به روسی در مسکو چاپ کرد.

بودنشتدت پس از فراگیری و نام‌آوری سروده‌های میرزا شفیع در سال ۱۸۷۳ ادعا نمود سراینده‌ی شعرها خود اوست و کسی به نام میرزا شفیع وجود خارجی ندارد! این ادعا با تایید برژه همراه می‌شود که به گفته‌های ملا احمد سلیانی –شیخ‌الاسلام قفقاز- استناد کرده و میرزا شفیع را شاعر ندانسته بود!

این ادعای سلیانی ادامه‌ی درگیری‌های شیخ‌ها و روحانیون با میرزا شفیع بود و اگر می‌توانستند وجود او را نیز نفی می‌کردند.ادعاهای بودنشتدت باعث شد تا سال‌ها "ترانه‌های میرزا شفیع فراموش شود و ترانه‌ها را "ترانه‌های بودنشتدت" بنامند.بودنشتدت در ترجمه‌ی شعرها امین نبوده و به سلیقه‌ی خود افزون و کاستی‌هایی داشته است و بنابراین همه‌ی سروده‌های "ترانه‌های میرزا شفیع" از آن میرزا شفیع واضح نمی‌باشد.

سروده‌هایی که به گفته حسین محمدزاده صدیق با رنگ و بوی آذربایجانی بیگانه است و حال و هوای آلمانی و اندیشه‌های کانت و کانت‌گرایان را به یاد می‌آورد.

اگر سلمان ممتاز در ۱۹۲۶ م سروده‌های میرزا شفیع را گردآوری و چاپ نکرده بود، چه بسا نام میرزا به فراموشی می‌گرایید و دست‌کم دیگر او را سراینده و شاعر نمی‌دانستند.

میرزاشفیع گنجوی به سال ۱۸۴۴ در تفلیس دیوان عقل یا دیوان حکمت را با گرایش و شعار عقل بنیان نهاد که دوستان و شاگردانش شرکت‌کنندگان آن بودند.

در این نشست‌ها آخوندزاده، بودنشتدت و چند شاعر و متفکر مسلمان و ارمنی و روس و گرجی آشنا به زبان و ادبیات ترک، زبان‌شناس و باستانشناسی آلمانی که بوندشتدت او را "ر" می‌نامد، حتا توریست‌ها نیز شرکت می‌کرده‌اند و درباره شاعران بزرگ آذربایجان گفتگو می‌کردند . و میرزا شفیع هم سروده‌هایش در انتقاد و طعنه‌زدن به اهل دین و دولت را آنجا می‌خواند.

از آنجا که آموزگار میرزا فتحعلی آخوندزاده بوده می‌توان او را از بنیانگذاران و پیشگامان جنبش ترقی‌خواهی در آذربایجان نامید. گاهی نیز او را روحانی ستیز و رییس انجمن فراماسونری نامیده‌اند. اما فریدون آدمیت به بررسی این ادعا پرداخته و منبع معتبری بر این ادعا نیافته و کار او را بیشتر آگاه کردن و باسواد نمودن مردم دانسته است.

تولستوی میرزا شفیع را ستوده و در نامه‌ای به آ. فت –شاعر هم‌روزگار خویش- گفته که "این شعرها سرشار از زیبایی است."

او به سال ۱۸۴۰ در مدرسه روسی تفلیس آموزگار بود و نخستین کتاب درسی به زبان مادری منطقه‌ی ترک زبان قفقاز و قره‌باغ را تهیه نمود.

از آنجا که آموزش زبان ترکی آزاد بود و کتابی هم برای آموزش در دسترس نبود، همراه با ای. گریگوریف –آموزگار زبان‌های شرقی آن مدرسه- به نگارش "منتخبات درسی" به زبان ترکی آذربایجانی همت نمود، که نخستینِ آن "فرهنگ ترکی آذربایجانی به روسی" در ۱۸۵۱ چاپ شد و به سبب دشواری‌هایی پخش نشد و دومین بخش کتاب که خود شامل دو بخش برای دبستان و دبیرستان بود پس از مرگش در ۱۸۵۵ در تبریز چاپ شد.

منتخبات به جز واژه‌نامه سه بخش اصلی داشت که متن‌ها و منظومه‌ها و سروده‌هایی از زبان عربی ترجمه شده و عبارت بودند از:- اندرزنامه‌های اخلاقی و گزیده‌ی مفصلی از روضةالصفا نوشته‌ی میرخواند- نمونه‌هایی از کتاب‌هایی مانند "قراباغ‌نامه" و "دربندنامه"- نمونه‌هایی از قصیده‌های محمد فضولی و مثنوی "لیلی و مجنون"بودنشتدت پس از "هزار و یک روز در مشرق زمین" دو کتاب به نام او چاپ کرد.

نخستین به نام "ترانه‌های میرزا شفیع" در سال ۱۸۵۱ و دیگری به‌نام "باقی میراث میرزا شفیع" در سال ۱۸۷۳.در "ترانه‌های میرزا شفیع" زندگی ارزشمند است و چکیده‌ی آن سه چیز است: ۱. آزادی ۲.بهره‌وری از خوشی‌ها و لذت‌های این جهانی ۳. طنز و انتقاد از زهد و ریا.

نوشته‌های میرزا را شاعری بنام سلمان ممتاز به سال ۱۹۲۶ م و در ۸۱ مصراع گردآوری نمود و از نابودی آنها جلوگیری نمود.اکنون از آن همه سروده تنها سه غزل و یک نوشته به زبان فارسی و یک غزل، یک مخمس، یک قطعه، سه تک‌بیت به زبان ترکی آذربایجانی و نیز چند رباعی برجای مانده است.

درون‌مایه سروده‌ها دوستیِ پاک و بی‌آلایش عاشق نسبت به معشوق است و برتری عشق: "تنها مرهم و راز دل من اوست". او از حسن مطلق دم می‌زند، گونه‌ای از باورهای "وحدت وجود"ی، نیز از خرافات بیزار است.

غزل ترکی آذربایجانی زبان آن که سلمان ممتازِ شاعر آن را نخستین بار منتشر کرد اینگونه آغاز می‌گردد:

نه قدر کیم فلکین ثابت و سیاره‌سی‌وار،اول قدر سینه‌ده غمزه‌ن اوخونون یاره‌سی‌وار

ترجمه:زخم تیرِ غمزه‌ی تو بر سینه‌ی من گویا به شماره‌ی ثابت‌ها سیاره‌های فلک است

او در یک رباعی می‌سراید:جان و تن من فدای یک بوسه‌ی یار         آمال و خیال من بر او باد نثار

عاشق منم و به عشق او در غم و درد         شیدا منم و به هجر او زار و نزار

نثرمیرزا شفیع:

مه نو سفرم!

رفتی ز نظر،دیده ز دل اشک روان کرد   رسمی است پی نوسفران آب فشان کرد

و اللّیل اذا یغشی! هلاک عاشق شب فراق است. و النّهار اذا تجلّی! سرمایه‌ی عمر روز وصال... وداع دوستان رسمی است قدیم، و اطوار یاران خلقی است کریم. پس از چه جهت آن مبدل به لاف شد و این متغیر به خلاف؟

ای شهره‌ی شهر، از چه شدی شهربه‌شهری؟   کلّ بدری اذا سیرته فسیرته که هلالی
دور از تو اگر دیــــــــــــــده چنین خون جگر ریخت   ما تنـــــــــــــــظر قد وجهک الاّ بخیالی

کدام خاک راه به تقبیل گَرد لعل سمندت سر به چرخ برین است. و کدامین سرمنزل ز نسیم طره‌ی مشکینت رشک صحرای چین؟

در خانه‌ی زین جلوه‌کنان،عربده‌جــویان   هرجا که،بدین شکل و شمایل بخرامی
از رشک شود چرخ برین حلقه بگوشت   وز عجز نهد ره به جبــین داغ غلامی...

هرجا که اشراقات قلبی است، چه دعا،چه سلام؟ و آنجا که برید محبت است چه قاصد، چه پیام؟

صدر حرم وصل تو را راه صبا کو؟   یارای گذشتن نکند پیک خیالم

بازآی، بازآی که، بی‌تو دیده را نور نیست و دل را سرور نی.

نه چاره‌ی خنده،نه مجال گفتار   نه زهرهء نشست، نه یارای رفتار
نه قدرت صبر، نه قوّت آه   جان در کف و چشم بر راه

بازآی، بازآی، خورشید طلعت بنما. پرده از جمال بگشا.مجلس حریفان بیارا. چه جای قطعاً ایدیهین؟

دست از ترنج عجب نیست نشناختن، بریدن  

در تار هر کمندت صد سر بریده داری

 

او در بسیار از سروده‌ها زهد و شبخ‌الاسلام‌ها و زاهدان و مفتی‌ها را به چالش کشیده و با چاشنی طنز و کنایه آنان را به سخره می‌گیرد و کاستی‌های زندگی را برمی‌شمارد، بویژه در منظومه‌های "تیمور"، "درویش"، "سعدی و شاه"، "پرسش و پاسخ".

در یکی از آنها می‌گوید:نادان را باش که دنیا را به خود تنگ می‌گیردو به امید حوری‌ها و قصرها می‌نشیندما را از آتش دوزخ مترسانخردمند را از سخن پوچ باکی نیست مفتی را بگویید هرچه خواهد افسون کند.

بودنشتدت در کتاب "هزار و یک روز در مشرق زمین" می‌گوید: "روزی میرزا شفیع را خشمگین دیدم که می‌گفت از من بازی خرس می‌خواهند و در توضیح آن گفت چنان که دندان‌های خرس را در می‌آورند و خودش را نیز به زنجیر می‌کشند و می‌گردانند. مرا نیز خواهند که دهان بربندم و به ساز آنان برقصم. به من می‌گویند که با شعرهای لامذهب خود جوانان را ازراه به‌در می‌کنی."

 




نویسندگان آذربایجانی :میرزا ابراهیموف و ناصر منظوری

نویسندگان آذربایجانی :میرزا ابراهیموف و ناصر منظوری

میرزا ابراهیموف (به ترکی آذربایجانی: Mirzə İbrahimov)

متولد ۱۵ اکتبر ۱۹۱۱ در سراب - ۱۷ دسامبر ۱۹۹۳ در باکو)

سیاست‌مدار، نمایش‌نامه‌نویس، منتقد ادبی، پژوهشگر و نویسنده ملّی به شمار می‌رود.

ابراهیموف از دارندگان مدال:

قهرمان ِ کارگری ِ سوسیالیستی در سال ۱۹۵۰

مدال ملی جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۶۵

مدال بین‌المللی نهرو به سال ۱۹۷۹ به شمار می‌رود.

میرزا ابراهیموف پس از زاده شدن در سراب، به همراه خانواده وقتی که تنها ۷ سال سن داشت، به باکو مهاجرت کردند.

وی از ۲۳ ژانویه ۱۹۵۸ – ۲۵ مارس ۱۹۵۹ ریاست مجلس ملّی جمهوری آذربایجان و در طول سال‌های ۱۹۷۰ - ۱۹۸۶ ریاست اتحادیه نویسندگان جمهوری آذربایجان را برعهده‌داشت.

میرزا ابراهیموف دارای ۴۲ اثر در زمینه نوسیندگی، سه اثر در زمینه ترجمه می‌باشد که "بویوک سیتاره اوستاسی" و "بویوک دموکرات" از آثار مهم وی محسوب می‌شود.


ناصر منظوری نویسنده و زبان‌شناس،در سال ۱۳۳۲ در بخش کوله بوز واقع در جنوب غربی میانه در آذربایجان شرقی در یک خانواده روشنفکر و بزرگ طایفه به دنیا آمده‌است.

از این رو، هم با فرهنگ مردم قرابت نزدیک داشته و هم آشنا با شرایط علمی و فکری جهان بزرگ شده‌است.

آثار ادبی ایشان (به زبان ترکی):

سون ناغیل سون افسانه (آخرین قصه آخرین افسانه) ۱۳۶۹

قاراچوخا (۱۳۷۳، رمان)

هپیریم-هوپوروم (۱۳۸۳)

جیرتدان (۱۳۸۳)

آواوا (۱۳۸۴) رمان

اویونوم-اویونوم- رمان

آثار تئوریک

نظام چهار بعدی زبان (۱۳۸۱) تئوریک

Deterministically Structuring Concepts (۱۳۸۲)

زبان و تفکر اسطوره ای (مقاله صد صفحه‌ای چاپ شده در شماره مخصوص مجله دیلماج، ۳۴، ۱۳۸۶)

کتیبه‌های شفاهی -۱، آشوبی شدگی در شعر شهریار-۱ (۱۳۸۸) (آشوبی شدگی در شعرهای فارسی شهریار)

کتیبه‌های شفاهی -۲، آشوبی شدگی در شعر شهریار-۲ (۱۳۸۸) (آشوبی شدگی در شعر ترکی شهریار)

کتیبه‌های شفاهی (۴) زایش ادبیات (۱۳۸۹)

کتیبه‌های شفاهی (۵) مفهوم صدا (زبانی درون زبان)

کتیبه‌های شفاهی (۶) ساختار مفهومی فعل در زبان ترکی(۱۳۹۰)

کتیبه‌های شفاهی (۷) نظام فراجمله ای در زبان ترکی (۱۳۹۱)

 




رحیم منزوی اردبیلی ، شاعر اهل بیت

رحیم منزوی اردبیلی ، شاعر اهل بیت

رحیم منزوی اردبیلی از شاعران مرثیه سرای آذربایجانی است.

رحیم منزوی اردبیلی فرزند اسدالله در محله (کوچه علی) اردبیل به سال ۱۳۱۶ دیده به جهان گشود. پدرش در کنار شغل حلبی سازی و دواتگری در ایام محرم به شبیه خوانی و تعزیه گردانی می‌پرداخت واین موضوع در رحیم منزوی به مرثیه سرایی تاثیر فراوانی گذاشت.

او اولین شعر خود را در سن ۹ سالگی سرود. فضای عاشورایی شهر در سال ۱۳۲۶ به بعد او را به نوحه سرایی سوق داد. در پایان تحصیل وارد ارتش گردید و در مراغه پای درس آیت الله سید جواد مجتهد نشست و دروس اسلامی را فرا گرفت.

بعد از هفت سال از ارتش استعفا کرد و مدتی بعد به رانندگی پرداخت.

در سحرگاه روز ۹ مرداد ۱۳۷۱در پی عارضه قلبی در تهران درگذشت و جنازه‌اش به اردبیل انتقال یافت و در قبرستان بهشت فاطمه به خاک سپرده شد.

محضر حقده بلادور باشه، باش و جان باجی

ایستیرم کئچم باشه، یئته پیمان باجی

معمولاً در سروده‌های او کلمات فارسی و عربی نسبت به سایر نوحه‌ها کم‌تر است.

ایشان در زمانی اشعار خود را سرودند که مداحی ترکی با حضور و پیدایش مداحان بزرگی چون ، حاج سلیم مؤذن زاده اردبیلی، حاج داود علیزاده، حاج جواد رسولی واستاد حاج محمد باقر تمدنی و... به تمام لایه‌های اجتماع رسوخ کرده و گسترش فراوانی یافته‌است و درست چنین زمانی است که سروده‌های منزوی با اجراهای بی نظیر مداحان بزرگ مخصوصاً استاد سلیم مؤذن زاده اردبیلی که با توانایی تمام و درست بر طبق دستگاه‌های موسیقی انجام می‌گرفت، مورد استقبال قرار می‌گیرد.

کاست «اکبره باخ اکبره باخ» وحاج سلیم که تماماً سروده‌های مرحوم منزوی بود می‌باشد؛ شعری با قالب نو و خلاقیت تمام و اجرایی زیبا و تمام با خلاقیت استاد سلیم مؤذن زاده، و واقعاً می‌توان گفت که این اثر بی‌نظیر بوده و هست و باعث شروع سبک جدیدی در مرثیه‌سرایی و مداحی ترکی گردید.

در مورد شخصیت مرحوم منزوی نقل است که ایشان درباره مضامین و حتی کلماتی که در سروده‌هایش به کار می‌برد، بسیار حساس بود و اشعارش را در حال و هوای عاشورایی می‌سرود.

حتی می‌گویند که برای سرودن شعری در مورد حضرت رقیه(س) مسیری خاردار را که نسبتاً هم طولانی بود، چندین بار با پای برهنه دویده بود تا بتواند شعر سوختن خیام و فرار بچه‌ها به صحرا را بسراید.

آثار او عبارتند از:

آمال منزوی (اولین دیوان اشعارمنزوی)

آثار منزوی ، ایثار منزوی ، صد سینه زن ، صد قافیه ، صد منظره ، صد زمزمه ، صد مرثیه ، نهضت حسینی ، آلام منزوی

 




عباسقلی یحیوی

عباسقلی یحیوی از شاعران مرثیه سرای ترک‌زبان، اهل اردبیل است. اغلب سروده‌های وی به زبان ترکی آذری بوده و در سروده‌های خود از قالب شعری حماسی استفاده نموده‌است. تخلص او ابتدا «احقر» بود که بعداً به نام خانوادگی خود یعنی «یحیوی» تغییر داده است.

عباسقلی یحیوی در ۲۷ تیر ۱۲۸۰ در محله تازه شهر اردبیل بدنیا آمده‌است. او در سن ۱۳ سالگی با تخلص «احقر» شروع به سرودن اشعار مذهبی کرده و اولین شعر خود را سرود. او بعد از مدتی و در اوایل دوران جوانی، تخلص خود را به نام خانوادگی‌اش «یحیوی» تغییر داد. اشعار یحیوی همراه با تخیل و اندیشه و بدور از ضعف ادبی و خرافه پردازی است. عباسعلی یحیوی، فرزند استاد یحیوی می‌گوید: «یحیوی، اشعارش را بیشتر در مغازه‌اش می‌سرود. عموماً پاکنویس کردن اشعار هم توسط «داود یحیوی» صورت می‌گرفت.

«میرزاآقا ذبیحی» هم اشعار تازه را با استفاده از کاربن در چند نسخه می‌نوشت و بین علاقه‌مندان توزیع می‌کرد و به نوعی توزیع اشعار را عهده‌دار بود. «میرزامحمدعلی‌ناطق» و «میرزا افضلعلی صدرالممالکی» اولین شنودگان تازه‌ترین اشعار یحیوی بودند.سلیم مؤذن‌زاده اردبیلی تقریباً اولین مداحی بود که اشعار یحیوی را اجرا می‌کرد. حسینقلی داودی، رحیم حیدری و محمد باقر تمدنی نیز از مداحانی بودند که بیشترین ارتباط را با یحیوی داشتند.»

یحیوی ۶۵ سال از عمر ۷۸ ساله خود را صرف سرودن اشعار مرثیه برای اهل بیت(ع) کرد و سرانجام در سن ۷۸سالگی در ۲۶ آبان ۱۳۵۸ از دنیا رفت و در قبرستان «بهشت فاطمه» اردبیل به خاک سپرده شد.

عباسقلی یحیوی در ۶۵ سال از عمر خود را صرف سرودن مراثی اهل بیت(ع) کرد که حاصل آن هشت جلد کتاب شعر شامل مدح،نوحه و مرثیه درباره امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به زبانهای ترکی آذربایجانی و فارسی است:

  1. بساط کربلا
  2. اسرار عاشورا
  3. پرچم عزا
  4. آخرین آثار یحیوی
  5. یادگار یحیوی
  6. بهارستان یحیوی
  7. نگارستان یحیوی
  8. غزلیات وطنز

تندیس، نشان و اماکن نامگذاری شده بنام یحیوی

تندیس یحیوی توسط هنرمند اردبیلی «ودود موذن‌زاده» طراحی و اجرا شده و پس از تغییر نام میدان ۱۵ خرداد اردبیل به «میدان تاج‌الشعرای یحیوی» در آن نصب شده‌است.

تاریخچه‌ای از زندگی یحیوی نیز در کنار تندیس در «میدان تاج الشعرای یحیوی» و نیز پل هفت چشمه اردبیل نصب شده‌است. همچنین طی مراسمی در سال ۱۳۸۸، دانشکده ادبیات دانشگاه محقق اردبیلی به نام «تاج الشعرا یحیوی» نامگذاری شده و به نام «دانشکده ادبیات و علوم انسانی استاد تاج الشعرا یحیوی» به فعالیت علمی و آموزشی ادامه می‌دهد.

قرار است نشان افتخار یحیوی در مراسم‌های بزرگداشت مفاخر عاشورایی که به مناسبتهای گوناگون برگزار می‌شوند به صاحبان بهترین آثار اهدا شود.کتاب اشعار «ابدی حماسه‌لر» نیز از اشعار مرحوم یحیوی تدوین و تهیه شده‌است.

برنامه «تاج الشعراء» به تهیه کنندگی «حسن سیف الهی» با موضوع معرفی شخصیت «عباس‌قلی یحیوی» شاعر ترک زبان از شبکه جهانی سحر تهیه، تدوین و پخش شده‌است.

این برنامه با رویکرد معرفی شخصیت ادبی و مذهبی مرحوم استاد «عباس‌قلی یحیوی» تاج الشعرای ادبیات مرثیه کشور، در ۵ برنامه ۱۸ دقیقه‌ای تهیه شده و تدوین شده‌است. برنامه «تاج الشعراء» که از قالبی ترکیبی برخوردار است، دارای بخش‌های متنوعی چون مصاحبه با مداحان و شاعران بزرگ ترک زبان همچون حاج سلیم موذن‌زاده، حاج محمدباقر تمدنی و بهروز ثروتیان در رابطه با بررسی شخصیت مرحوم یحیوی و همچنین بخش‌های بررسی ریشه‌های عزاداری در کشور، شعرخوانی شعرا پیرامون شخصیت استاد «عباس‌قلی یحیوی» در همایش بزرگداشت «تاج الشعراء» و همچنین مداحی مداحان اهل بیت(ع) در بیان مصائب کاروان عاشورا و واقعه جان‌گداز کربلا و سایر بخش‌ها تصویری است.فیلم مستند «غارت» براساس شعر تاج الشعرای یحیوی در زمینه عاشورایی تولید، پخش و توزیع شده‌است.

نمونه ای از اشعار ایشان:

آی باتدی صبح آچیلـدی، زینب نـوایــه گلـدی                 زهرا دئدی حوسئن وای، عالم صدایه گلـدی

چون یئخدیلار آتیندان، سلطان-ی-تشنه کامی             دونیایـــه اوْلــدی اعــلان قتـل‌الحسین پیامی

جننـاتیـده‌ن ائشیتــدی پیغـمبــر-ی-گرامـی                  نعلین‌سیز عباسئز کرب-وْ-بلایه گلدی

پیمانه عالـم اوْلـدی، جانـانـه وئــردی جانیــن                شوْق-وْ-شرافه‌تینن، طی ائتدی امتیحانین

شمر-ی-دغا توکنده، خاک-ی-منایـه قانیـن                 یوز دوتدی آسمانه حمد و ثنایه گلدی

خون خدا توکولدی گودال کربلایه                               یئرلر تزلزل ائتدی، رعشه دوشوب سمایه

کـروبیـان-ی-لاهـوت، آغلاشــدی بو بـلایـــه                 یئل اسدی گون دوتولدی ظلمت فضایه گلدی

خون حسین بوغازدان جاری اولان زمانی                   جبریل آپاردی عرشه، بیر شیشـه ده اوْ قانی

اوْل شیشــه‌ده‌ن نمــودار، اوْلدی بلا نیشـانــی            قوْزاندی بـویـئ ماتم، اهل سمایه گلدی

نور-ی-حق اوْلدی لامع، باشسیز قالان بدنـده             رأس-ی-حوسینئ مظلوم، سر نیزیه گئدنده

باد-ی-سیاه اسنـده، یئر زلـزلـه ائـدنــده                     سیندی نظام-ی-دونیا حد-ی-فنایه گلدی

نزدیک ایدی یریندن، چیخسون مدار-ی-دونیا              آل-ی-امیه ائتسون، دستور-ی-شرعی ملغی

سرنیزدن ائدنده نور-ی-حوسین تجلی                     دین-ی-محمد اوسته نورانی سایه گلدی

فـرمــان-ی-غـارتیلــه‌ن، تللـی آشیب عربلـر               گؤردی اوْ هایهویی، اطفال-ی-زار و موْضطـر

قاچدیلا خئیمه گاهه، بیرده‌ن اوجالدی سسلر           عمه آماندی لشگر، خیمـــه سرایـــه گلدی

صحـرانـــورد عـربلــر، خـرگاهـی یاندیـرانـدا                باشــی آچیق حرملر، اوْددان چیخوب قاچاندا

قالخوب بحتر آتش گیزلندیلر دوماندا                        توسدی اوجالدی قاره پرده هوایه گلدی

بیر خردا قیز قاچوردی ،دوتموش اله عباسین            مرد یهودی دوتدی ،خاموش ائدوب لباسین

گتدی اله حوسینون، دیلبندینین رضاسیـن              احسن اوْ شیخه موشکول، وقتده هرایه گلدی

گر ائتمه‌سئیدی زینب، نسل-ی-حوسینه ایمداد       اولموشدی اودایچینده سوزان امام سجـــاد

قیلـدی رشـــاده‌تیـلـه، اوْددان امـامـی آزاد               بیر تــازه زنده‌گانلیق، زین-وْ-العباده گلدی

زهــرا گــزه‌ردی گــونـدوز، اطـراف-ی-ماجراده            تا کـوفییـه حـــوسینون، گـئتــدی باشی جیـداده

نعش-ی-حوسینی آخشام، باشسیز قوْیوب آراده    گون باتجاقین او خاتون مطبخ سرایه گلدی

حوران-ی-باغ-ی-جنت، محــزون گرفتــه سیمــا       حــوا خـدیجــه خــاتون، مــریم جناب-ی-سـارا

آشفته مو سیه پوش، دیل لرده وا حو سئن وای     زهرایــه همـدم اوْلسون، بزم-ی-عزایه گلدی

اللی اوچ ایل قاپوندا، وار یحیوی حـوسئن جان       نؤحه یازوب غمــونده، اوْلمــوش مریـض-وْ-نالان

دست-ی-مــبـارکــونله، دردینـه ایله درمان            امید-ی-صحـــت ایله، باب-ی-شفایــه گــلدی.




برخی ازشاعران،ادیبان ونویسندگان آذربایجانی

میرزا رحیم مکتبی یا طایر اردبیلی (زادهٔ ۱۲۴۰ ه‍.ق در اردبیل) شاعر و عارف آذربایجانی در سده گذشته بوده است.

میرزا رحیم مکتبی اردبیلی متخلص به طایر در سال ۱۲۴۰ ه‍.ق در اردبیل متولد شد. وی از مریدان جلاالدین محمد مجدالاشرف از قطاب سلسله ذهبیه بوده است. او پس از تاسیس مدرسه صادقیه برای تدریس علوم رایج زمان به تدوین کتابی به‌نام مجمع الفنون اقدام کرد و در این کتاب مطالب درسی رایج را از زبانهای عربی و فارسی به‌صورت شعر ترکی درآورد. طایر در غزل پیرو صائب تبریزی بوده است.


 

گنجعلی صباحی (متولد ۱۲۸۵ مرند - درگذشت ۱۳۶۸ تهران) نویسنده معاصربه‌شمار می‌رود.

آثار مهم منتشر شده گنجعلی صباحی:
    اؤتن گونلریم
    آن روزها
    روزهای سپری شده

آثار دیگر:
    حیات فاجعه لریندن
    قارتال (حیکایه توپلوسو)
    شعریمیز زمانلا آدیملاییر
    اؤتن گونلریم


 

یحیی شیدا شاعر، ادیب، روزنامه‌نگار و نویسنده تبریزی و یاران شهریار بود. در سال ۱۳۰۳ هجری خورشیدی در تبریز زاده شد؛ پدرش «حسن یوزباشی چرندابی» از مجاهدان انقلاب مشروطه و از محلهٔ چرنداب تبریز بود. شیدا بر اثر کهولت سن در شامگاه ۲۹ مهر ۱۳۹۰ هجری خورشیدی در منزل شخصی خودش در منطقهٔ طالقانی درگذشت.


 

عارف اردبیلی از شعرای بنام قرن هشتم و معاصر سلطان اویس جلایری می‌باشد. او دیوانی بنام فرهاد نامه دارد.
در این گفتن چه جاری گشت خامه         نهادم نام آن فرهاد نامه

"فرهادنامه" در وزن خسرو و شیرین نظامی گنجوی می‌باشد. به دعوت شروان‌شاه کیکاوس بن کیقباد (۷۷۴ -۷۴۵ ق)، به شروان رفت و آموزگار پسر وی شد. عارف در آنجا شروع به سرودن مثنوی «فرهادنامه» در وزن خسرو و شیرین نظامی کرد و تا سال ۷۷۱ ق آن را به پایان رسانید.


فردی اردبیلی یکی از شاعران قرن ۱۰ هجری (قرن ۱۶ میلادی) و متولد اردبیل می‌باشد.

محمدعلی تربیت در باب شخصیت او می‌گوید:

مردی نیکو خصال و پسندیده افعال است و زیاده از بیست سال است که در میان شعرا و فضلا قدم نهاده است والحق از شعرش لطافت طبع مفهوم می‌شود و غزل او را مستعدان می‌پسندند و فضلا در فصاحت او را مثل قیدی شیرازی می‌دانند. در سال ۹۸۹ ه.ق که به واسطه تحصیل علوم، به شیراز رفته بود به دارالمومنین کاشان رسید و چند روزی را در صحبت مستعدان این روزگار گذرانید. در موزه بریتانیا نسخه‌ای از دیوان او به شماره OR 8111 مورخ سده ۱۳ به فارسی و ترکی موجود است.

نمونه‌ای از اشعار:

در کوی ملامت زپی دیداری         شادم به جفای بی سبب آزاری
صدشکر که از دولت جان سختی خویش         شرمنده نیم زمحنت او باری


 




میرجلال پاشایف

میرجلال پاشایف

میرجلال پاشایفمیرجلال پاشایف (۱۲۸۷ خورشیدی/۱۹۰۸ میلادی در اندبیل استان اردبیل (خلخال) - ۱۹۷۸ در باکو) نویسنده و منتقد ادبی آذربایجانی بود.

او پدربزرگ مهربان علیوا بانوی اول جمهوری آذربایجان می‌باشد.

میرجلال پاشایف در سال ۱۹۳۵ از دانشکده زبان‌شناسی آذربایجان دانش‌آموخته شد و در سال ۱۹۴۷ دکترای زبان‌شناسی خود را دریافت نمود. او به عنوان استاد ادبیات در دانشگاه باکو تدریس می‌نمود.

میرجلال پاشایف حدود ۹۰سال پیش در سن ۱۶سالگی به شهر باکو مهاجرت کرد و به مدت ۲۵سال رئیس دانشکده ادبیات باکو بود. او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۸ در باکو درگذشت.


مراسم بزرگداشت صدمین سالروز تولد میرجلال پاشایف روز ۱۰ نوامبر در مقر سازمان یونسکو برگزار گردید. مهربان علیوا همسر رئیس جمهور آذربایجان، و رئیس بنیاد حیدر علی‌اف و سفیر حسن نیت سازمان‌های یونسکو و ایسسکو در این مراسم سخنرانی کرد.


میرجلال پاشایف صدها داستان کوتاه نوشته و بیش از ۷۰ کتاپ چاپ کرده‌است. او همچنین در نگارش مجموعه‌ی سه جلدی تاریخ ادبیات آذربایجان (۱۹۵۷-۱۹۶۰) همکاری داشته‌است. برخی از آثار مشهور او عبارتند از:

Dirilan Adam -۱۹۳۶
    Bir Ganjin Manifesti -۱۹۳۸
    Yolumuz Hayanadir -۱۹۵۷
    Yashidlar -۱۹۸۴




میرزاصادق بیضای اردبیلی

میرزاصادق از شاعران بزرگ معاصر متولد ۱۲۲۶ شمسی در اردبیل می‌باشد.
درسال ۱۲۲۶ شمسی دراردبیل متولد گردید. او شغل تجارت داشته وبه واردوصادرنمودن پوست اشتغال می‌ورزید.

اشعارش غالباً به زبان ترکی ودر مدایح ومرثیه ثرایی اهل بیت بوده‌است. درگفته‌هایش ذوق عرفانی به چشم می‌خورد. و به گفته یکی از نوادگانش خود بیضا درایام بیماری مشرف به موتش سروده‌هایش راکه با مرکب نوشته شده بوده‌است درظرف آبی ریخته وشسته‌است. با این حال جسته گریخته ازاشعاراودر یادداشتهای دیگران باقی‌مانده‌است.

دو بیت زیر نمونه‌ای از اشعار ترکی اوست. بیضاء در نفسیر قرآن شریف، نهج البلاغه و آثار گرانپایه متقدمین از قبیل: سنائی، عطار، خاقانی، سعدی، حافظ، مولوی، فضولی و سایر قلمداران عرصه شعر و ادب و عرفان مطالعات عمیقی داشته، در کنار این ذخایر و گنجینه‌های قنا ناپذیر علوم بیان و کلام، عروض و بدیع و قافیه، فلسفه و منطق و النهایه آنچه را که در پرورش روح بلند یک شاعر عارف ضرورت دارد به خوبی فرا گرفته‌است.

می‌گویند مرحوم بیضاء به دلیل احاطه به علوم اسلامی و مسائل فقهی، گاهی اوقات وکالت اشخاص را قبول و در دعاوی مطروحه در محاکم از حقوق موکلین خود دفاع می‌کرده‌است.


دیوان شعرش با نام (کلام بیضای اردبیلی) در ۵۱۰ صفحه از سوی تنی چند از علاقه‌مندانش گرد آوری و با همت هیأت اردبیل‌شناسی و صندوق قرض الحسنه مهدیه با یک پیشگفتار و سه مقدمه در خرداد سال ۷۴ چاپ و منتشر گردید.

بیضادر سال ۱۳۰۱ شمسی در زادگاهش اردبیل در سن ۷۵ سالگی درگذشت، جسمش در شهیدگاه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی (آرامگاه شهدای جنگ چالدران) دفن گردید.

نمونه‌ای از اشعارش
قضا کاتبلری دنیا اوین غمخانه یازمشلار         فراغت ایسته سه هرکس اونی دیوانه یازمشلار
خلیله حکم اولوندی تاکه اوغلون گسمه قربانی         بو قربانی ازل گوندن شه مردانه یازمشلار




میرزا فتحعلی آخوندزاده

میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) نمایشنامه‌نویس آزادی‌خواه ایرانی اهل آذربایجان در دورهٔ قاجار بود. او را از پیشگامان جنبش ترقی‌خواهی و ناسیونالیسم ایرانی می‌دانند. اندیشه‌های او بر اندیشمندان جنبش مشروطیت ایران از جمله میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، طالبوف ، میرزا آقا تبریزی و دیگران بسیار تاثیر گذاشت.

زندگی

در سال ۱۱۹۱ خورشیدی برابر با ۱۸۱۲ میلادی و ۱۲۲۸ هجری قمری در شهر نوخه یاشکی زاده شد. پدرش میرزا محمدتقی، کدخدای روستای خامنه بود که درست یک سال پیش از تولد میرزافتحعلی از این سمت برکنار شد و با مهاجرت جعفرقلی خان دنبلی از خوی به شهر شکی و حکومت در آن ولایت، بسیاری از اهالی شهرهای مختلف آذربایجان به جهت عدل و داد وی با آن شهر مهاجرت نمودند که میرزا تقی نیز یکی از آن‌ها بود.در آنجا همسر دیگری به نام نعناخانم اختیار کرد و از او میرزافتحعلی را به دنیا آورد.

شهر نوخه در جمهوری آذربایجان کنونی تا زمان انعقاد عهدنامه ترکمانچای در سال ۱۸۲۸ میلادی/ ۱۲۰۶ خورشیدی٬ یعنی حدود ۱۶ سال پس از تولد فتحعلی٬ جداشد.

فتحعلی در کودکی به همراه خانواده مدتی در خامنه و مشکین‌شهر و چندی هم در گنجه زندگی کرد و سپس به نوخه بازگشت و در آنجا تحصیل کرد.

سپس هنگامی که ۲۳ ساله بود به تفلیس رفت و مترجم بارون روزن فرماندار گرجستان شد و تا آخر زندگی همین سمت را داشت.

او در زمان ورود به تفلیس بود که با تئاترهای گرجستان آشنا شد. در این تئاترها عموماً آثار گوگول، آستروفسکی و مولیر به صحنه می‌رفت.

او از این پس بود که خود نیز دست به کار نگارش نمایشنامه شد. از جمله آثار آخوندزاده که سبب شهرت وی در ادبیات نمایشی شد، کتاب «تمثیلات» است که حاوی شش نمایشنامه و یک داستان به قرار زیر می‌باشد:

    «حکایت ملا ابراهیم خلیل کیمیاگر»
    «حکایت خرس قولدورباسان» یا «دزدافکن»
    «حکایت موسیو ژوردان حکیم نباتات و مستعلی شاه مشهور به به جادوگر»
    «حکایت وزیر خان لنکران» یا «سراب»
    «حکایت مرد خسیس» یا «حاجی قره»
    «حکایت وکلای مرافعه تبریز»
    داستان «یوسف شاه سراج» یا «ستارگان فریب خورده»

آخوندزاده اولین سازندهٔ قالب‌های امروزی نمایش در مشرق زمین است. او همچنین جزو نخستین کسانی است که به موضوع زن و مشکلات زنان ایرانی در آثارش می‌پردازد.

تمایل به روشنگری، هجو سنت و ستایش از جلوه‌های تجدد از مضامین اصلی نمایشنامه‌های او بود. او در کتاب «ستارگان فریب‌خورده» از ماجرایی تاریخی در عصر صفویه برای ترسیم واقعیت‌های زمان خودش بهره برده است.

میرزا فتحعلی آخوندزاده از اولین ادیبان و نقادان اجتماعی به شیوه علمی بود. او در "رساله قرتیکا" یا "سروشیه" نقدی بر قصیده سروش اصفهانی نوشت و می توان گفت اساس نقد نظام مند در ایران را شروع نمود. برخلاف عادات ادبی آن زمان وی مضمون و محتوا و تأثیرات اجتماع در نقد خود جای داد.

شیوه‌ی عمل آخوندزاده، بررسی سیر اندیشه‌های دینی در ظرف تاریخی و محک آن‌ها به واسطه‌ی تجربه و آزمون است که به پیشنهاد اصلاح دینی و پروتستانیسم منتهی می‌گردد.

در این راه آخوندزاده تحت تأثیر ارنست رنان و باکل است. اصلاح دینی و تفکیک آن از باقی بنیان‌های جامعه از منظر آخوندزاده انتحار یا حذف دین نیست بلکه ارائه‌ی قرائتی جدید از دینی است که بتواند خود را با روح زمانه و تحولات آن منطبق کند. آخوندزاده با آگاهی از اندیشه‌ی سیاسی مدرنیته، تناقض سیاست غربی و شریعت سنتی را مشخص می‌کند و جدایی آن دو را عنصری مهم ارزیابی می‌کند و با هر گونه تلفیق میان سنت و مدرنیته به مقابله بر می‌خیزد. از همین روی است که مادیت فلسفه‌ی نوین را در برابر انگاره‌های متافیزیکی گذشته قرار می‌دهد.

آخوندزاده در سال ۱۲۵۷ خورشیدی (۱۸۷۸ میلادی در تفلیس در ۶۷ سالگی درگذشت.و ارامگاه او در تفلیس در باغی (موسوم به بوتانی باخی ( به زبان گرجی ) که در ارتفاعات نزدیک به ناری قلعه ( قلعه شاه عباس )قرار دارد ) واقع است . سنگ قبر او رو به ویرانی است و قابل خواندن نیست . اما تندیس او به خوبی ساخته شده و بر فراز آرامگاه قرار دارد . در این قبرستان چند تن نیز از خویشان او خفته اند .

فعالیت‌های ادبی

آخوندزاده در تفلیس با فن نمایش و نمایشنامه‌نویسی آشنا شد و خود به نوشتن نمایشنامه‌های اجتماعی و انتقادی پرداخت.

آثار او اغلب به زبان ترکی آذربایجانی است که گاه به شعرهای فارسی مزین می‌شد. برخی از آثارش به روسی و فارسی ترجمه شدند. نمایش‌نامه تمثیلات او با مهارت به انتقاد از اخلاق و عادات مردم قفقاز و آذربایجان می‌پردازد. وی مرثیه شرق در رثای مرگ پوشکین را در سال ۱۹۳۷ میلادی سروده است.

آثار او در کارهای دیگر نویسندگان آزادی‌خواه دورهٔ مشروطیت ایران تأثیر زیادی داشت. او همچنین از طرفداران و مبلغان تغییر رسم‌الخط عربی به الفبای لاتین بود.


آثارمشهوروی:

    سرگذشت یک مرد خسیس
    تمثیلات یا شش نمایش‌نامهٔ کمدی(۱۲۲۱-۱۲۲۵ هجری خورشیدی)

 

 

 

 

 




شمس و شهریار ستارگان درخشان آذربایجان

دیار آذربایجان اقلیمی تابناک از ستارگان عرصه فرهنگ و ادب است و از شمس تا شهریار ستارگانی درخشان در این آسمان جلوه‌گری می‌کنند.

به روایت تاریخ،آذربایجان زادگاه زرتشت، مقر شاهان صفوی، محل پرورش شاعران نامی چون «قطران»، «خاقانی»، «نظامی»، «شیخ محمود شبستری»، «استاد سید محمد حسین شهریار»، «پروین اعتصامی» و یادآور جوشن اندیشه‌ای «مولانا» و «شمس تبریزی» و ظهور اسلام شناسان برجسته‌ای،«نظیر علامه امینی»، «علامه محمد حسین طباطبائی»، «علامه محمد تقی جعفری» و چهره‌های برجسته سیاسی و فرهنگی و آزادیخواهانی مانند، «ستارخان» سردار ملی و «باقرخان» سالار ملی ، «شیخ محمد خیابانی» ودلاوراني چون» بابك خرمدين» و سرزمین شهدای محرابی چون «آیت الله شهید مدنی» است.

 

دانشمندان برجسته چون «پروفسور هشترودی»، «پروفسور عدل» و هنرمندانی مانند، «اقبال آذر» معروف به «سلطان آواز ایران» و «غلامحسین بیگچه خانی»، «فرنام» و پیشتازان تئاتر نوین ایران نیز از این دیار برخاسته‌اند.

 

مقبره «آقالار»

بقعه «آقالار» یک بنای چهار ضلعی آجری است که در محله «پسندآباد» مراغه واقع است.این مقبره مدفن «سید میر فتاح الموسوی المراغی»از علمای معروف مراغه متوفی به سال 1175هجری قمری است.

بنای اولیه بقعه در همان سال به دستور «ظل السلطان»احداث شده و براساس کتیبه سنگ مرمر سر در ورودی در سال 1247هجری قمری، توسط «حاج عباس علی بنابی» مرمت شد.

 

مقبره الشعرای تبریز

مقبره الشعرای تبریز در محله «سرخاب» در جانب شرقی بقعه «سید حمزه»،«مقبره قائم مقام» و «ملاباشی» واقع شده و یکی از معروف‌ترین اماکن تاریخی تبریز به شمار می‌آید.

این مقبره مدفن ده‌ها تن از عرفا،شعرا ، دانشمندان و ادیبان نامدار سرزمین آذربايجان است. معروفترین این بزرگان عبارتنداز: «مولانا محمد» معروف به بابا مزید،«خواجه عبدالرحیم آبادی»،«مولانا نظام الدین یحیی غوری»،«شیخ بلغاری»،«مولانا محمد مغربی»،«سلطان پیرباب»،«شیخ معین‌الدین صفار»،«مولانا عبد القادر نخجوانی»،«مولانا بهاءالدین خاکی»،«مولانا ضیاء الدین فاریابی»،«قطران تبریزی»،«فلکی شروانی»،«عصار تبریزی»،«انوری ابیوردی»،«شیخ محمد خیابانی»،«ثقه الاسلام تبریزی»،«سید محمد حسین شهریار» وده‌ها شاعر و عارف دیگر.

 

پس از وفات استاد« محمد حسین بهجت تبریزی » معروف به «شهریار» و تعیین تالار اصلی آن بنا به عنوان محل آرامگاه این شاعر بزرگ معاصر، پارک «مقبره الشعرای تبریز» به‌عنوان یکی از جاذبه‌های معروف تبریز برای گردشگران داخلی وخارجی مطرح بوده است.

 

              

 

مقبره «اوحدی مراغه‌ای» مقبره « رکن الدین ابوالحسن مراغی»مشهور به «اوحدی مراغه‌ای» متعلق به عارف و شاعر  نامدار و صاحب مثنوی معروف «جام جم»است که در میان باغ زیبایی در شهر مراغه بنا شده است.بر روی سنگ قبر ، تاریخ وفات وی شعبان 837 هجری قمری حک شده است.

 

بنای فعلی آرمگاه در سال 1322شمسی از طرف انجمن آثار ملی احداث شد و سنگ مقبره قبلی به موزه مراغه منتقل شد.این آرامگاه یکی از جاذبه‌های گردشگری مراغه محسوب می‌شود.

مقبره «ثقه الاسلام» مقبره شهید «میرزا علی آقا ثقه الاسلام»،متعلق به شیخ الاسلام تبریز،از پیشوایان بزرگ مشروطیت و علمای طراز اول دوره قاجار است که در روز عاشورای محرم سال 1330هجری قمری به دست قشون روس تزاری شهید شد،و امروز مقبره الشعرای تبریز،زیارتگاه مردم است.

 

مقبره «شاه حسین ولی»

مقبره «شاه حسین ولی» در محله «باغمیشه» تبریز،کنار پل سنگی در حیاط دبستان «شاه حسین ولی» واقع شده است.صاحب کتاب «روضات الجنات» و «جنات الجنان»،« شاه حسین ولی » را از اولاد «شیخ شهاب الدین سهروردی» متوفی به سال 882 هجری قمری می‌داند.

 

مقبره «قائم مقام فراهانی»

مقبره «میرزا عیسی» معروف به «میرزا بزرگ قائم مقام» پدر «میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی» در محاذات جنوبی مقبره «ثقه الاسلام» در محل مقبره الشعرا جای دارد.«اتابک اعظم قائم مقام»،از وزرای معروف دوره قاجار و از رجال با تدبیر تاریخ  بود که در سال 1237هجری قمری در گذشت.

 

                         

 

مقبره «خجندی»

«شیخ کمال الدین مسعود خجندی»،از شعرا و عرفای به نام قرن هشتم هجری، در سال 793هجری قمری درگذشت و مقبره او در باغی در محله « ولیانکوی » در خیابان آبرسانی تبریز واقع است.

قبر «کمال خجندی» در جوار قبر «کمال الدین بهزاد» نقاش معروف قرن نهم هجری در سردابه‌ای قرار دارد که اخیراً از سوی میراث فرهنگی آذربایجان شرقی مرمت شده است.این مقبره در حال حاضر در داخل پارکی معروف به «باغ دو کمال» تبریز واقع است.

مقبره «کمال الدین بهزاد»

«کمال الدین بهزاد»،بزرگترين نقاش مینیاتور ساز  است که در مکتب استاد «میرک هروی» پرورش یافت. استاد «بهزاد» در دستگاه « سلطان حسین بایقرا » منزلتی خاص یافت.

وی از اساتید مسلم نقاشی مینیاتور  بوده و از شهرتی جهانی برخودار است.استاد «کمال الدین بهزاد» در سال 942هجری قمری در تبریز در گذشت و در کنار آرامگاه «شیخ کمال خجندی» به خاک سپرده شد.

 

                     

مقبره «شیخ محمود شبستری» مقبره «سعدالدین محمود بن عبدالکریم بن یحیی» از عرفای بزرگ و مشاهیر آذربایجان،صاحب مثنوی معروف به « گلشن راز » در باغی موسوم به گلشن در شهر شبستر واقع شده است.

 

درجوار مقبره «شیخ محمود شبستری»،آرامگاه استاد وی« بهاءالدین یعقوب تبریزی » نیز قرار دارد.این آرامگاه در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری ساخته شد،ولی در زمان قاجاریه توسط «حاج میرزا آغاسی» وزیر «محمد شاه» تجدید عمارت شد.

 

در سال 1267هجری قمری دو قطعه سنگ نبشته مرمر با خط نستعلیق برجسته روی قبرها نصب گردید. سنگ مزار «شیخ محمود شبستری» سال وفات وی را 720هجری قمری در 33سالگی ذکر کرده است.در سال 1297 هجری قمری این بنا به امر «میرزا حسن خان سپسهالار» پیشکار ایالت آذربایجان مرمت شد. سپس در سال‌های 1310و 1340و بالاخره در سال‌های اخیر مرمت گردید.

 

مثنوی « گلشن راز » شیخ محمود شبستری سرشار از مضامین فلسفی و کلامی و حکمت است و یکی از متون شگفت‌انگیز منظوم در زمینه تفکر اسلامی به شمار می آید.




صفحه قبل 1 صفحه بعد

تبلیغات

مجله اینترنتی آذربایجان

ساير اخبار

با عاشورائیان

وهب مسیحی

امکانات